منطقه راز و جرگلان و غلامان

درج اخبار روزانه و معرفی توانمندیها محرومیت ها و فرصت های توسعه منطقه

منطقه راز و جرگلان و غلامان

درج اخبار روزانه و معرفی توانمندیها محرومیت ها و فرصت های توسعه منطقه

۱۳۸۸

یا مقلب القلوب و الابصار

یا مدبر اللیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

اللهم ربنا انزل علینا مائده من السماء تکون لنا عیدا لاولنا وآخرنا وآیه منک وارزقنا وانت خیر الرازقین بار پروردگارا ! خوانی از آسمان برای ما فرو فرست که عیدی بشود برای ما و آیند گان ما و نشانی باشد از سوی تو ومارا روزی(نیکو) رسان که تو بر ترین روزی رسان میباشی .

 "نوروز" ما را به روز و روزگاری نو فرا می خواند و بهار پیام شادمانی به همه موجودات هدیه می کند؛ در هنگامه این رویداد فرخنده برای همه عزیزان شادکامی ولحظه هایی سرشار از مهر و نیکی آرزو داریم .

خلاصه خطبه های نماز جمعه ۳۰/۱۲/۱۳۸۷

سخنران آخرین نماز جمعه ی سال 1387 شهر راز حضرت حجت الاسلام و المسلمین شکیبا بودند. ایشان در خطبه ی اول پیشاپیش سال جدید را به مردم تبریک گفته و ضمن تشریح حدیثی از پیامبر اکرم (ص) از مسلمانان خواستند تا در آستانه ی سال نو طلب استغفارکرده و به انجام امور نیکو بپردازند و برای تقرب به ذات اقدس الهی تلاش کنند وبه مسئله ی صدقه توجه داشته باشند . ایشان در پایان بحث این حدیث گرانقدر موضوع امر به معروف ونهی از منکر را بسیار مهم دانستند و در ادامه ی این خطبه از مردم خواستند تا در سال جدید رفتار و اخلاق خود را نیز نیکو و نو بگردانند و به رفع کدورتها پرداخته و از تشریفات در این ایام دوری کنند.

حجت الاسلام و المسلمین شکیبا در  خطبه دوم به سالروز حمله آمریکا به عراق در 29 اسفند سال 1381 و تخریب شدن چهره آمریکا در جهان بعد از این جنگ اشاره کردند . ایشان همچنین به بحث در خصوص سالروز ملی شدن صنعت نفت در ایران پرداخته و درس گیری از اتفاقات تاریخی را بسیار ضروری دانستند . حجت االاسلام و المسلمین شکیبا در پایان ، سال 1387را سال موفقیت ها و افتخار آفرینی های فراوان برای مردم مسلمان ایران دانستند.

در حال و هوای نوروز

این روزا هر جا می ری  صحبت خونه تکونی و سبزه و خرید عیده و باز بچه کوچیکا هی قهر می کنن که " ها برای اکبر و اصغر و زهرا و رقیه سادات همه چی خریدین پس من چی مگه من آدم نیستم منم از اون روسری که کلثومه داره میخوام...". مادر بازم وسط حیاط آتیش روشن کرده و یه دیگ تقریبا بزرگو روش گذاشته که پر آبه و داره لباس می شوره. مادر  میگه زن همسایه تو این چند روزه دفعه ی دومه که داره فرشاشو می شوره اینو میگه و لباسایی که سال به سال کسی نمی پوشه رو محکم چنگ می زنه و بچه دبیرستانیها چقدر هیجان دارن وقتی کلاسای آخر سال رو تعطیل می کنن. دیروز پریروز بود دم غروب با حسن یه دوری تو شهر زدیم از چهار راه حاجی مجردی تا فلکه بیشترین تردد رو داشت و تو هر مغازه ای چند تا زن داشتن یه مشت جنس رو وارسی می کردن. رسالت فروختن ماهی قرمز تو این قسمت امسال به عهده ی جواد محمدیانه، هم سیب و گلابی می فروشه هم ماهی قرمز، سنگ قبرم می تراشه. آره بهار شده، بهار شده و درختای بادام بهترین، قشنگترین و خوش رنگترین لباسا رو پوشیدن و رضای کفش فروش یواشکی به من گفت این زنه که می بینی سه ساعته داره با کفشا ور می ره و می دونم آخرشم نمی خره... . خلاصه هیجان و تکاپو برای استقبال از بهار به اوج خودش رسیده. و من خیلی دوست دارم بدونم بهار تو ذهن پیر مرد همسایه چه مفهومی داره... . اما بر خلاف جوون ترا و به ویژه خانمها که تغییر فصل و اومدن بهار انقدر هیجان زدشون می کنه کمی اونورتر اجتماعات ساکن مردانه رو جلوی بعضی مغازه ها میشه دید که دارن از آفتاب آخر اسفند لذت می برن و مسائل روزو تحلیل می کنن. جماعتی عمدتا" کشاورز- دامدار، گروهی که بیشتر سال چکمه می پوشن، کاپشنای چرک تنشون می کنن و عادتا" یا جبرا" کلاه می زارن آخه خیلیشون کچلن، صورتای همشون سوخته و بوی تند سیگار فروردینشون از ده متری دماغ آدمو می سوزونه و همیشه از وام بانک کشاورزی  و بارون حرف می زنن. تحولات حاکمه هیچ تاثیری رو این قشر ظاهرا بی احساس نداره. و من فکر کردم گلدون شکسته ی کنج حیاط اومدن بهارو فهمیده و می خواد اینو به همه بگه اما هر چی بهش نگاه کردم چیزی نگفت آخه رقیه سادات تو انشاش نوشته بود اونم میفهمه و حرف می زنه. بهار شده و من آخرش نفهمیدم اینکه تو تلویزیون هی می گن باید خونه ی دلامونو بتکونیم یعنی چه، نمی دونم چرا فکر می کنم اینا همش الکیه... .